عباس شکریام و در بهمنماه 1333 در محلهی دروازه سعدی شیراز از تاریکخانهی دهلیز باعجله به آفتاب سلامی گفتم تا هم تهتغاری خانواده باشم و هم کودکی ناخواسته. تا پایان دوران دبیرستان در همان محله زندگی کردم و برای سربازی به تهران رفتم. ازآنجا برای دانشگاه به گیلان و بازگشت به استان فارس پس از دوران چهارسالهی لیسانس مدیریت مالی. برای نجات جان ازآنجا باز به تهران گریختم و بازهم برای اینکه مجبور نباشم به خودم هم دروغ بگویم، پس از یازده سال تدریس در دبیرستان، دانشگاه و کارهای امور مالی، پناهندگی خودخواسته را انتخاب کردم. از مارس 1989 در کشور نروژ ساکن هستم و در این مدت با توجه به علاقهام به فرهنگ و ادبیات، مدت 12 سال 72 شماره از مجلهی فرهنگی و ادبی "آفتاب" را منتشر کردم. توجهم به روزنامهنگاری مرا راهی هند کرد و در همانجا هم به دریافت دکترای "روزنامهنگاری و ارتباطات" نائل آمدم. طی این سالها با رسانههای فارسیزبان همکاری کردهام و حاصل آن صدها مقالهای است که از من در نشریات چاپی و اینترنتی منتشر شده است. تاکنون کتابهای: «حقیقت و ادبیات»، «قصهی پریشانی زنان»، «درک اجبار اکنون»، «نامه به شاعر جوان»، «شوکران مهر»، «پاییز واژه در بهار»، «واهمهی نوشتن»، «زوال تنهایی»، «زیبایی شکوه حقیقت است» «گذار زنان از تاریکی به نور» «جادوی کلام»؛ «سایه باد، سکوت باران»، «مرگ رنگ در غربتُ، «دال و مدلول»، «شکوه کلام»، «بنبست قهرمانی»، را منتشر کردهام.