{{unblock|Your reason here}}
below, but you should read our guide to appealing blocks first. - Dank (push to talk) 16:42, 16 August 2009 (UTC)
جغرافیای تاریخی ایران
editجغرافیای تاریخی ایران ايران فلاتى با فرورفتگىهاى بزرگ فراوان است که در پناه دو رشته کوه قرار گرفته که شکوه مندانه از بلندىهاى هزار شاخهٔ ارمنستان در شمال هلال خضيب امتداد يافتهاند. يک شاخه که رشتهٔ بلندى به نام البرز است در موازات کران جنوبى درياى خزر بهسوى مشرق پيش مىرود و بلندترين فرازاى آن ستيغ برکشيدهٔ دماوند است. اين رشته که همچنان راهش را بهسوى مشرق ادامه مىدهد، در دشتهاى خراسان رفته رفته از فرازايش مىکاهد و سرانجام به رشته کوهى که از روبهرو مىآيد، يعنى رشتهٔ هندوکش که از کوههاى پامبر يا ”بام دنيا“ جدا مىشود مىرسد. شاخهٔ دوم که رشته کوههاى زاگرس خوانده مىشود، اندکى در جهت جنوب شرقى پيچ مىخورد. آنگاه با پيچى هنوز بيشتر بهسوى جنوب پيش مىرود. اين کوه در رشتههاى موازى متعدد از کران شرقى سرزمين حاصلخيز بابل مىگذرد، بر کرانهٔ شرقى خليجفارس سدى زيبا و پرجاذبه و تقريباً گذرناپذير مىسازد، و پس از آنکه در نواحى کمجمعيت مجاور اقيانوس هند پيش مىرود، با چرخشى تند از طريق بلوچستان و افغانستان راه شمال را پيش مىگيرد و سرانجام به کوههاى ديگرى که مانند هندوکش همچون پرهٔ چرخشى از محور پامير جدا مىشوند مىپيوندد. اين رشته کوهها که در دو جانب فلات کشيده شدهاند از روزگاران بسيار دور، نقاط قوت و ضعف ايران بودهاند. ذخاير فلزات و سنگها، زر و سيم، سرب و مس، سنگ لاجورد و عقيق از اين کوهها بهدست مىآيند. سنگ آذرين و شيشهٔ معدنى که هر دو در جهان باستان از ارزش فراوانى برخوردار بودند و در پى فعاليت آتشفشانى اواخر دورهٔ پليوسن به بيرون فَوران کرده بودند از اين کوهها استخراج مىشدند. سرانجام، رودخانههاى ايران که بهشتاب از تنگهها و گردنههاى هراسانگيز مىگذرند و از بلندىهاى کوهها به زمين هموار مىرسند. هزاران کيلومتر مربع از خاک خشک و باير را بارآور مىسازند و در هزاران کيلومتر مربع ديگر ويرانى به بار مىآورند. گِل و لايههائى که اين رودخانهها در طى دورههاى يخبندان و ريزش باران با خود آوردند در يک حوضهٔ داخلى اندوخته گرديدند و پوشيده از آبى شدند که چون بادها به روبيدن ماسهها پرداختند تبخير گرديد. بنابراين، چيزى که روزگارى دريائى بزرگ بود به شنزارهاى بىحاصل و بيابانهاى نمک مبدل شده بيشترين وسعت از خاک ايران در سراسر سال بيابان است، چنانکه با فرا رسيدن تابستان نواحى پهناورى که در بهار سرسبز و خرم بودند بهصورت زمين سوخته درمىآيند و سراسر فلات خشک و تفديده مىشود. با داورى از آنچه گفته شد مىتوان به راستى انديشيد که اين سرزمين براى بيگانگان بىجاذبه و نامطبوع است. با اين همه ايران حلقهٔ اتصال ميان خاور دور و خاورميانه است. در دورههاى تاريخى جابهجائى کوچکنندگان و لشکرکشىهاى جنگجويان بارها مرزهاى اين کشور را درنورديده و اين دستاندازىها بىگمان از گذشتهٔ تاريک پيش از تاريخ آغاز شده بود. بنابراين، شايسته است به راههائى که بىدشوارى زياد بر اين سرزمين مىرسند نگاه دقيقترى ایران. دو راه پس از پيمودن قفقاز از طريق ارمنستان به آناتولى مىرسند، اما راه سومى نيز وجود دارد که دسترسى به ناحيهٔ کرانهاى درياى خزر با درههاى کوهستانى زاگرس را ميسر مىسازد. اين همان راهى بود که مثلاً سکاها در سدهٔ هفتم پيش از ميلاد که به درون ماد و پارس رخنه کردند و براى مدتى آرايش سياسى آسياى غربى را به براندازى تهديد نمودند از آن گذشتند. اما از مرزهاى شمال شرقي، با وجود چندين رشته کوه که به موازات يکديگر کشيده شدهاند ورود به ايران نسبتاً آسان و بىمانع بود. انسانهائى با فرهنگ موسترى از اين مرز گذشته بر ترکستان و آسياى ميانه مىرفتند يا از آنجا به اين سوى مرز مىآمدند؛ و اقوام هند و ايرانى که در هزارهٔ دوم پيش از ميلاد که در اين ناحيه بر هم فراز آمده بودند سرانجام نخستين امپراتورىهاى هند و ايراني، يعنى پادشاهىهاى ماد و پارس را پديد آوردند. برخلاف مرزهاى شمال شرقى مرزهاى شرقى و جنوب شرقى تقريباً گذرناپذير است؛ با اين همه مناسبات فرهنگى ميان ايران و هند حتى در روزگاران پيش از تاريخ را نيز مىتوان مشخص ساخت و داريوش ايرانى براى مدتى درهٔ سند و پنجاب را در تصرف داشت. مرز جنوبى ايران چنان ناگهانى با اقيانوس هند روبهرو مىشود که مردم اين ناحيه از برخوردارى از پيشهٔ دريانوردى بىبهره هستند. در شمال غربى اين ناحيه رشتهکوههائى که دنبالهٔ رشتهٔ زاگرس مىباشند با نظمى تماشائى از شمال غربى به جنوب شرقى پيچ مىخورند. اين رشتهها را رديفى از درهها از هم جدا مىسازند و گردنهها و گدوکهائى آنها را قطع مىکند چندانکه گذر از آنها دشوار و بازرگانى از وجود آنها بسيار بىرونق و کساد است. تنها يک بخش در اين ناحيه راه آسانى براى دسترسى به خود فلات ايران، خليجفارس و ناحيهٔ حاصلخيز و از ديرباز متمدن بابل دارد. اين بخش، يعنى جلگهٔ شوش را از لحاظ جغرافيائى احتمالاً بايد بخشى از ناحيه بابل بهشمار آورد. اما بازوى گشادهاى از زاگرس بهاضافهٔ باتلاقهائى که از روزگاران ديرين رأس خليجفارس را دور مىگرفتند اين حوضهٔ هموار را از دستاندازى نگه مىداشتند، در شمال و شمال شرقى ديگر رشتههاى زاگرس که داراى قلههاى پربرف مىباشند چندين رودخانهٔ پرآب از خود بيرون مىدهند که زمين اين بخش را آبيارى مىکنند. دو رشته از اين رودخانهها در مرکز جلگه با زوايائى راست به يکديگر نزديک مىشوند، اما چند کيلومتر دورتر بار ديگر از هم دور مىگردند. اين دو رودخانه که يکى کرخه نام دارد بهسوى جنوب غربى پيچ خورده در جهت ناحيهٔ بابل پيش مىرود، و ديگرى که دِز خوانده مىشود در جهت غربى جريان يافته به رودخانهٔ سومى به نام کارون مىريزد. در نقطهاى که کرخه و دز به نزديکترين فاصله به يکديگر مىرسند در روزگار باستان شهرى ـ شوش ـ برآوردند که در تاريخ بابل همانند تاريخ عيلام و ايران آوازهاى بلند يافت. اين شهر که اکنون جز تِلى از آن بهجا نمانده، هنوز با زبانى گويا از شکوهمندى و بزرگى آن در روزگاران کهن سخن مىگويد. اندازههاى اين شهر در هر پهلو حدود ۹۱۰ متر و بلندترين فرازاى آن از سطح دشت پيرامون تقريباً ۵/۳۶ متر است. از زمستان ۱۸۹۷ ميلادى وزارت آموزش همگانى و هنرهاى زيباى فرانسه با اجازهٔ دولت آن کشور به خاکبردارى اين محل پرداخته است؛ و هر سال گوشهٔ تازهاى از پردهٔ تاريخ مشرق در روزگار باستان را بالا زده است. هر چند هنوز چندان خاکبردارى نشده، اما بايد بر اين حقيقت تأکيد ورزيم که شوش که در دشتى حاصلخيز واقع شده است به تنهائى هرگز نمىتواند پرده از رازهاى سر به مهر تاريخ عيلام برگيرد. زيرا عيلاميان نخست مردمى کوهنشين بودند و در طى چندين دوره از تاريخ شوش تنها نقش کوچکى ايفاء کردند، اما بازيگر اصلى نمايش انشان ـ Anshan بود که هنوز جاى آن به درستى روشن نشده است. بىگمان يکى از دلايل اين بىاعتبارى نسبى سياسى آب و هواى ناحيهٔ شوش بود. در طى نه ماه از سال سراسر دشت را گرماى سوزان آفتاب مىسوزاند و از ميان مىبرد. شدت اين گرما چندان است که به سخن استرابون که مىگويد مارها و سوسمارها در ميانهٔ روز بىآنکه بسوزند نمىتوانند از پهناى خيابانها بگذرند تا اندازهاى اعتبار مىبخشد.